زیبایی از منظر علوم اعصاب و شناختی
*محمد خدا بنده لو
تا کنون حتما برای شما هم رخ داده است هنگامی که در حال بازدید از یک گالری نقاشی هستید یا حتی تعدادی کارهنری را از طریق اینترنت جستجو می کنید به ناگاه چشمانتان میان تعداد زیادی نقاشی بر روی یک اثر میخکوب می شود و برای دقایقی یا حتی ساعت ها غرق در عمق آن اثر می شوید یا در میان هزاران آلبوم و تک آهنگ موسیقی که هر ساله به بازار عرضه می شود با تعداد معینی از آنها ارتباط برقرار می کنید و حس لذت مخصوص به خودش را هنگام گوش سپردن به آن قطعه تجربه می کنید.
این همان معجزه هنر است که از طریق یک سری داده حسی که به ما منتقل می سازد اینگونه بر روان ما تاثیر می گذارد و شاید در ادامه این تاثیر در رفتار فرد نیز هویدا می شود. در طول قرون متمادی، انسان سعی بر گشودن راز این تاثیر گذاری ژرف هنر بوده است و به فراخور زمان و با ابزارهای موجود در هر دوره زمانی، بر این مهم متمرکز بوده است. در دوران باستان و شاید بهتر بگوییم تا پیش از انقلاب صنعتی و علمی به دلیل تفکر غالب که تفکری بیشتر غیر عملی بود یا حداقل در بیشتر موارد از متدولوژی کنونی علم پیروی نمی کرد، تفکرات انتزاعی مختلفی در باب هنر زاییده شد که هر کدام به نوبه خود سعی بر حل این معما داشت. متفکرانی برای زیبایی وجود خارجی قائل بودند و در مقابل تعدادی از متفکران زیبایی را صرفا زاییده ذهن انسانی دانسته اند. برخی نیز سنتز نموده و زیبایی را در اثر در هم آمیخته شدن داده های حسی و کارکردهای ذهنی انسان دانسته اند.
در این میان با ظهور علوم جدید سعی بر رمز گشایی از زیبایی و هنر از مجرای روش های علمی آغاز شد و علوم اعصاب با توجه به مرکزیت خود درباره این پدیده وارد گود شد و رشته ای تحت عنوان "عصب زیبایی شناسی" شکل گرفت. همانطور که می توان حدس زد هدف این رشته یافتن بن مایه های زیبایی و هنر در آثار مختلف هنری است و سازو کارهایی که در مغز انسان شکل می گیرد تا یک فرد درک هنری داشته باشد و شاید بتوان عنوان نمود که عصب زیبایی شناسی درصدد فرمولیزه نمودن هنر و زیبایی باشد تا تقریری جهان شمول از آن ارائه دهد.
برای نمونه از مطالعه ای می توان نام برد که در آن از کودکان خواسته شده بود تا رنگی را که بیشتر ترجیح می دهند و زیباتر می دانند انتخاب کنند. نتیجه جدای از تفاوت های فرهنگی و جغرافیایی این کودکان یکسان به نظر می آید به صورتی که رنگ آبی و سبز در صدر انتخاب های کودکان قرار می گیرد و به نوعی بر وجود پیش زمینه زیبایی شناختی یکسان در بین انسان ها تاکید می ورزد.
همچنین بررسی های صورت گرفته در این شاخه مشابه اکثر زیررشته های علوم اعصاب است که از دو جنبه دارای اهمیت است. یک جنبه مشخص کردن مناطق مختلف مغز و سیستم عصبی است که در تجربه هنری درگیر می شود و جنبه دیگر شناسایی عناصری است که در آثار هنری موجود است و هنگامی که به عنوان هنر عرضه می شوند تاثیرگذاری خود را نشان می دهند.
خلق آثار هنری و پروسه ای که در جریان آن صورت می گیرد نیز بسیار جالب است به صورتی که هنرمند با دریافت ها و تفکراتی که در ذهن خود شکل می دهد دست به خلق اثری می زند که دارای خصوصیات و مشخصات خاص خود است. درباره خصوصیاتی که یک اثر هنری را می تواند از آثار و داده های حسی دیگر متمایز کند دانشمندی به نام "راماچاندران" که یکی از صاحب نظران حوزه عصب زیبایی شناسی است پیشنهاداتی داده است که در این خصوص تجمیع می شود که برای مثال اصل قرینگی یکی از آن موارد است. در مطالعات عصب زیبایی شناسی معمولا آثار و تصاویر مختلفی به افراد مورد آزمایش نشان می دهند و از آنها در مورد اینکه آیا تصویر دیده شده زیبا است یا خیر سوال پرسیده می شود و همزمان هم تصویربرداری fMRI از آنها انجام می شود. در این دست مطالعات نقاط مختلفی در ارتباط با این حس شناسایی شده اند. در تجربه هنری سیستم پاداش هم به نظر می آید که دخیل باشد و تعدادی از مطالعات درگیری بخش های سیستم پاداش را در این روند ثابت کرده اند که این می تواند حس لذتی را که انسان پس از داشتن تجربه هنری به دست می آورد توجیه کند. در کل باید گفت که عصب زیبایی شناسی به عنوان یک زیر رشته نوین در عرصه عصب شناسی در سالیان اخیر بسیار مطرح شده است و به نظر می آید راه بسیار طولانی برای کشف رازهای این حوزه از علم باقی است. جهت حل این معما باید حرکت های گروهی و میان رشته ای صورت پذیرد و تیم هایی شامل فلاسفه، جامعه شناسان، عصب شناسان و هنرمندان شکل گیرد.
*عضو کمیته دانشجویی ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی
انتهای پیام/25
Send to friends