در ضرورت استفاده بهجا از دانشمندان و نخبگان
تا نشيند هر کسي اکنون به جاي خويشتن
پـرويـز کـرمـي*
ما امروز دانشمندانمان را احترام ميکنيم، بر صدرشان مينشانيم و قدر و منزلتشان را به خود يادآور ميشويم. حتي حقوقي و قانوني شرايطي ايجاد ميکنيم که حساب اهل علم از غير اهل علم جدا شود. ضوابط و تسهيلاتي که قوه مقننه و شوراي عالي انقلاب فرهنگي براي عالمان و دانشمندان تصويب ميکند، نشانهاي است از ابراز ارادت يک جامعه به اهل علم. در برابر قانون آحاد جامعه يکسانند و فرقي با هم ندارند. اينطور نيست که موقع رايگيري دانشمندان دو راي داشته باشند و مردم عادي يک راي. يارانه عمومي که پرداخت ميشود، استاد دانشگاه همانقدر ميگيرد که کارگر ساده. در مواقع رسيدگي به جرايم هم بين افراد جامعه فرقي نيست. بزرگترين دانشمند کشور اگر از چراغ قرمز بگذرد، همان جريمهاي را بايد بپردازد که مثلا يک مسافرکش معمولي. اما وقتي پاي سازندگي و رشد و ترقي کشور پيش ميآيد، آنوقت افرادي مهمتر و ارجمندترند که کاراييشان بيشتر است و توانشان افزونتر. قانون نظام وظيفه يک قانون همگاني است و استثناهايش را هم قانونگذار معلوم کرده است. چه باسواد و چه بيسواد بايد به سربازي بروند و دو سال دينشان را به کشور ادا کنند. اما نخبگان و دانشمندان اين دين را در جايي غير از پادگان و در لباسي غير از لباس نظامي ميتوانند ادا کنند. جامعه هوشيار اولين کارش همين است که هرکسي را در جاي خود بنشاند و از توان افراد در جاهاي منحصر به فرد بهره ببرد. اينها امور بديهي هستند و کسي دربارهشان انقلت نميآورد. همه پذيرفتهاند که جاي پزشک کجاست و به چه نحوي ميتواند به جامعه خدمت کند. جاي مهندس و فيلسوف و اديب و شاعر و هنرمند هم معلوم است.
«تا نشيند هرکسي اکنون به جاي خويشتن» معنياش همين است که نيروي افراد هرز نرود و در جاي غير خود تباه نشود. جامعه و مديران جامعه بايد حواسشان جمع باشد که نگذارند استعداد افراد از بين برود. يک نکته خيلي مهم است. اگر آدمها سرجاي خود نباشند و نتوانند استعدادهاي خود را نشان دهند، گرفتار افسردگي و نااميدي ميشوند. جامعهاي که مردمانش افسردهاند، اگر بررسي کنيد ميبينيد که مهمترين دليلش اين بوده که نتوانستهاند قوههاي خود را فعليت ببخشند و آرزوهاي خود را جامه عمل بپوشانند. کسي که مستعد نجاري است اگر در زندگياش از چوب و اره و ميخ و چکش و کارگاه محروم بماند و بالاجبار کار کارمندي کند يا در مدرسه درس پس بدهد، حتما افسرده و مغموم ميشود. جامعه خوب و پويا و هوشيار اجازه نميدهد که استعداد افرادش از بين برود... مهمتر از همه اجازه نميدهد که دانشمندانش هرز بروند و توان خود را از بين ببرند. شما اگر به شيميست آزمايشگاه ندهيد، اگر منجم را از رصد آسمان محروم کنيد، اگر به فيلسوف رخصت بحث و نظريهپردازي ندهيد، آنها را تباه کردهايد و از بينشان بردهايد. متاسفانه در جامعه ما از ديرباز شرايط براي بالفعل شدن استعدادهاي بالقوه فراهم نبوده است. شما خيلي از شهروندان را ميبينيد که اينها به دلايلي -گاهي به دلايل واهي- نتوانستند استعداد خود را پرورش دهند. بعضي استعدادها نياز به امکانات و هزينه ندارند. شاعر چيز زيادي نميخواهد؛ خلوتي و قلمي و حال خوشي کافي است. نقاش به چيزهايي بيش از خلوت و قلم و حال نياز دارد. منجم اما رصدخانه ميخواهد. فيزيکدان آزمايشگاه ميخواهد و... امکانات و شرايط منحصر به ماديات نيستند. هم اينکه شاعر با شعر گفتن راضي نميشود. اين شعر بايد چاپ و منتشر شود و مستمعين آن را بشنوند و منتقدين آن را نقد کنند. نقاش همين که نقاشياش را بکشد، کارش تمام نميشود. احتياج به نمايشگاه است تا مخاطبين بيايند و ببينند و اظهار نظر کنند و درباره کارها گفتوگو کنند. از دل تحقيقات علمي هم بايد کار و اختراع و پيشرفت بيرون بيايد. دانشمندان اگر نتوانند بر اقتصاد و توليد و توسعه تاثير بگذارند، مفيدبودن خود را حس نميکنند.
ما بنياد ملي نخبگان داريم. اگر اين نخبهها و مستعدين علمي را مدام احترام کنيم و عزيزشان بداريم، خيلي خوب است. رسانهها ميتوانند نخبگان علمي را تبديل به زينتالمجالس کنند و بزرگشان بدارند. ميتوان براي نخبگان تسهيلات فوقالعاده در نظر گرفت. مردم هم اعتراضي نخواهند داشت. اما بعد از مدتي اين تشريفات و تعارفات به معضلي بدل ميشوند که جلوي ترقي و پيشرفت کشور را ميگيرند. تکريم واقعي نخبه يعني نشاندن او بر جاي خودش تا مفيد باشد و احساس مفيد بودن بکند. نخبهها را نمره و معدل نخبه نميکند. شاگرد اول شدن يا نشدن اهميتي ندارد. اگر دانشجوي شاگرد اولي کارنامه درخشانش را با معدل بيست به بقال سر کوچهشان نشان دهد، بقال يک سير پنير به او نميدهد. دست بالا بهبه و چهچهي ميکند و آفريني ميگويد. همين. بابت اين نمرات عالي به او مزدي نميدهد. شيميدان هم اگر به صاحبخانهاش بگويد من توانستهام به فرمول پيچيدهاي در شيمي آلي برسم، از پرداخت اجارهاش نميتواند طفره برود. مناسبات واقعي جامعه دخلي به تحقيقات علمي و موفقيت آموزشي ندارد.
مناسبات واقعي يعني اينکه دانشجوي شاگرد اول وارد بازار کار شود و آن شيميدان بتواند براي فرمولش مشتري دست به نقد پيدا کند نفوذ علم و فناوري در جامعه ديده شود و... اگر اين اتفاق بيفتد هردو چنان وضع و حال خوبي پيدا ميکنند که از تکريم بنياد يا تسهيلات دولتي بينياز ميشوند. منظور اينکه تکريم واقعي در مناسبات واقعي جامعه نهفته است نه در تعارف و تشريفات. روي همين اساس احترام به علم و عالم هم بايد واقعي و ملموس باشد. اگر جامعه بفهمد و ببيند که دانشمندان به دردش ميرسند و کارش را راه مياندازند و مشکلش را حل ميکنند، آنوقت خودش بيسفارش و تبليغات دانشمند و محقق را تکريم ميکند. مردم -حتي عوامالناس- اديسون را احترام ميکنند و او را بزرگ ميشمارند. درست يا غلط، مردم باورشان شده که برق را اديسون اختراع کرده و او بوده که روشنايي را به خانههايشان آورده. مردم به اين فکر نميکنند که اديسون چقدر کار علمي و تحقيقاتي کرد. بلکه چون از موهبت الکتريسيته بهره ميبرند، اديسون را ارج مينهند. دانشمندان، حتي دانشمندان علوم انساني اگر انتزاعي کار کنند نه اينکه بد باشد، خوب است، حتي لازم هم هست، اما هيچوقت مورد تکريم واقعي جامعه قرار نميگيرند. آنها زماني قدر ميبينند و بر صدر مينشينند که مفيد فايده باشند و دانششان انضمامي باشد. ما امروز به دانشمندي احترام ميکنيم که مثلا بتواند از پس ساعتها تحقيق و مطالعه راهي براي مقابله با آلودگي هوا و درمان بيماريها و... پيدا کند يا باري از دوش مردم بردارد...
خدا را شکر همه چيز براي تحقيق و پيشرفت آماده است. الان وقت خوبي است تا هرکسي به جاي خويش بنشيند و کار خودش را انجام دهد. فرهنگ جامعه ما هم آنقدر ارتقا پيدا کرده که جايگاه علم و عالم را گرامي بدارد. مديران جامعه هم ميدانند که افراد نخبه چه ارزشي دارند. الان مهمترين اتفاق اين است که براي آحاد جامعه بهخصوص براي اهل علم مقدماتي فراهم کنيم تا بتوانند وارد مناسبات واقعي شوند، گوشهاي از کار را بگيرند و دين خود را به وطن ادا کنند و بر روند توسعه و پيشرفت تاثير مثبت بگذارند و اقتصاد و اجتماع را از زاويه دانشبنيان ببينيم.
پرویز کرمی - دبیر ستاد توسعه فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانش بنیان
Send to friends