علوم بینرشتهای به کمک درمان بیماریهای عصبی شناختی میآید
پس از قرن بیستم و با ارائه رویکرد روان درمانی تحلیلی نقش عوامل شناختی در بروز علائم رفتاری و ذهنی تقویت شد و به نوعی یک جدایی بین رشته های مرتبط با مغز و اعصاب و روان ایجاد شد.
به گزارش مرکز ارتباطات و اطلاع رسانی معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، اگر به تاریخ علوم اعصاب نگاه کنیم در میانه قرن نوزدهم به آرامی جایگاه مغز در شکل گیری و بروز علائم عصبی اعم از علائم نباتی در حوزه بیماری های مغز و اعصاب و نیز علائم علائم شناختی در بیماری های روان پزشکی اهمیت پیدا می کند. در این مورد می توان به پژوهش های گریزینگر و همچنین شارکو اشاره کرد. گریزینگر معتقد بود تمام اختلالات روانی از مغز منشاء می گیرند و شارکو هم معتقد بود تمام اختلالات حرکتی و سیستم اعصاب به مغز بر می گردد. این رویکرد مفهومی ادغام یافته و جامع را در مورد بیماری های حوزه مغز و اعصاب و شناختی ایجاد کرد و در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مفهوم نوروسایکیاتری به وجود آمد و نوروسایکیاتریست ها یعنی پزشکانی که با علائم رفتاری، ذهنی و شناختی آشنایی دارند و از طرفی بر مباحث مغز و علوم اعصاب مسلط هستند به جهانیان معرفی شدند.
پس از قرن بیستم و با ارائه رویکرد روان درمانی تحلیلی نقش عوامل شناختی در بروز علائم رفتاری و ذهنی تقویت شد و به نوعی یک جدایی بین رشته های مرتبط با مغز و اعصاب و روان ایجاد شد.
اما در میانه قرن بیستم پس از یافته های نوینی در زمینه بیماری های مختلف روان پزشکی و مغز و اعصاب به دست آمد که باعث ایجاد فاصله بین روان پزشکی و نورولوژی و علوم اعصاب شد. در حال حاضر دیده شده که در بیماران روان پزشکی همچون اسکیزوفرنی ضایعات سیستم مغز و اعصاب نیز وجود دارد و همین طور در بیماری های مغز و اعصاب اعم از ضایعات عروقی مغز، صرع اختلالات شناختی و رفتاری دیده می شود.
بنابراین مطرح می شود که نمی توان بین مغز و اعصاب، روان پزشکی و علوم اعصاب مرز واضحی قائل شد. خصوصا که در کنار این یافته های بالینی یافته های تصویر برداری مغز دلیل محکم تری بر این فرضیه است که مرزبندی های پیشین چندان کارگر نیست. بنابراین در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم نیاز بیشتری به این موضوع که بیماری های مغز، اعصاب، روان و عملکردهای نباتی، حرکتی، رفتاری و شناختی مغز را در یک بستر ببینیم احساس شده است.
هم اکنون نگاه جامع به این جنبه های علم تقویت شده است. با توجه به این جنبه های علم این ضرورت در سال های اخیر حس می شود که برای پرداختن به علوم رفتاری، روانی و نیز علوم اعصاب نیازمند همکاری رشته های مختلف هستیم.
از سوی دیگر اگر به مغز و عملکردهای آن نگاه کنیم در گذشته نگاه غالب این بود که هر بخش از مغز مسئول عملکردهای خاصی است. اما در حال حاضر مشاهده شده که نگاه شبکه ای به مغز ارجح است. یعنی نواحی مختلف مغز بر وری هم تاثیر می گذارند و عملکرد مغز را تغییر می دهند.
اما ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی معاونت علمی در این زمینه با بررسی وضعیت سلامت در کشور به خصوص در حوزه علوم اعصاب و شناختی تاثیرگذار است. همچنین با توجه به تقویت فعالیت تیمی در این حوزه ستاد می تواند راهگشا باشد و حمایت خود را در این زمینه توسعه دهد.
انتهای پیام/25
Send to friends