باز شدن مسیرهایی نو در برابر آموزشگران
جستجوی مبانی علمی برای تربیت )آموزش و پرورش( همواره مورد توجه مربیان بوده است. اما به رغم تأسیس بنیادهای پژوهش تربیتی از دهۀ 1960 برای وارد ساختن یافتههای پژوهشی به عرصه عمل تربیت، پژوهشگران کمی درصدد استفاده از مطالعات مربوط به کارکردهای مغز و شناخت برآمدند و سردبیران مجلات علمی پژوهشی نیز اقبالی به انتشار اینگونه موضوعات از خود نشان ندادند و مقالات مربوط به این مطالعات را رد کردند. به رغم آن، در دو دهۀ اخیر پژوهشهای بسیاری دربارۀ مغز انجام گرفته است و در کنفرانس بینالمللی «یادگیری در قرن 21 : پژوهش، نوآوری و سیاست» بر این امر تاکید شده است که «شناخت» مغز میتواند مسیرهای جدیدی را برای بهسازی پژوهش، سیاست و عمل تربیتی فراهم سازد.
گرچه علم مانند یکی از بنیادهای تربیت، همواره مرجع مربیان برای یافتن پاسخ مسائل بوده است اما هارت معتقد است که آموزش بدون آگاهی از نحوۀ یادگیری مغز به مثابه طراحی دستکش بدون داشتن مفهومی از دست است. اگر کلاس درس جایی است که یادگیری در آن اتفاق میافتد، مغز به عنوان اندام یادگیری، باید شناخته شود. اسمیلکزتین نیز معتقد است مربیانی که از نحوۀ یادگیری مغز آگاهی ندارند، چون پرشک قلبی میمانند که سرخرگها، سیاهرگها و شیمی خون را بداند، ولی نداند که قلب چگونه کار میکند. در حقیقت، این استدلال متضمن رویکردی جدید به امر تربیت است.
تلاشهای دهههای اخیر در این زمینه به ظهور رشتۀ جدیدی به نام مطالعات عصب تربیت انجامیده است که تلاش دارد متخصصان رشتههای علوم اعصاب، روانشناسی، علوم شناختی و علوم تربیتی را در کنار هم گرد آورد تا بنیانی علمی برای نظریه و عمل در تعلیم وتربیت بیابند.
توجه به علوم و فناوریهای شناختی به دلیل تأثیر مستقیم بر روی زندگی انسانها به سرعت رو به افزایش است. به نظر میرسد نتایج علمی و کاربردی علوم و فناوریهای شناختی نقش مهمی در تحول آینده جوامع ایفا کند. فناوری شناختی به انواعی از فناوری اطلاق میشود که به عملیات شناختی ما کمک میکنند و بر این اساس، قابلیتهای ذهن انسان را افزایش میدهند. با توجه به اینکه انعطافپذیری مغز و شناخت انسان وابسته به نیازهای محیطی اوست، استفاده از فناوریهای شناختی، توسعۀ آن و تغییراتی که در محیط انسان به وجود میآورد عاملی است که بر شناخت انسان مؤثر است. برای مثال خواندن و نوشتن و اشکال دیگر رمزگذاریهای نمادی، نیاز به حافظه را تغییر داده است.
فناوریهای شناختی به مثابه یک نیروی تکاملی عمل میکند و شناخت انسان را توسعه میدهد، البته، ردیابی آثار آن بر انسان نیاز به میلیونها سال ندارد و در دورۀ نسبتاً کوتاهی قابل مشاهده است. فناوری شناختی نه تنها بر چگونگی تفکر و زندگی فردی ما اثر میگذارد، بلکه چگونگی ارتباط، همکاری و تعامل ما با دیگران را نیز تغییر میدهد و به این ترتیب، چهرۀ جامعه و طبیعت شناخت انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. نمونۀ این فناوریها تلفنهای همراه و شبکههای اجتماعی است که تحول مهمی را در یادگیری و تعامل انسانها با یکدیگر پدید آورده است.
علوم شناختی در پیوند با علوم تربیتی در حال تولید دانش جدید ارزشمندی برای غنی ساختن سیاستها و روشهای آموزشی است. از یک سو، علوم شناختی بسیاری از روشهای جاری آموزش را با پرسشهای جدی مواجه ساخته است، و از سوی دیگر، با خلق دانش جدید دربارۀ سازوکار ذهن و مغز، مسیرهای جدیدی را در برابر آموزشگران گشوده است.
* عضو هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان
پایان پیام/25
Send to friends