در باب خشم و قهر طبیعت و آموختن از گردش فصول
روح حيات در تن زمين باقي است
فصلهاي سال به يکديگر تقدم ندارند و در چشم طبيعت همانقدري که بهار ضروري است، زمستان هم ضروري است. فصلها اعتنايي به خوشامد و بدآمد ما ندارند.
ميلياردها سال از پي هم آمدهاند و جهان را بر مدار طبيعت پيش بردهاند، منبعد هم ميآيند و پيش ميبرند. تا صدوپنجاه سال، دويست سال پيش فرزندان آدم خودشان را با طبيعت تطبيق ميدادند و زندگي و کار خود را با گذر فصلها هماهنگ ميکردند. تجربههاي طولانيمدت به ما ياد داده بود با سرماي زمستان کنار بياييم و گرماي تابستان را نيز تحمل کنيم. ياد گرفته بوديم از بهار و پاييز برخوردار شويم و مدار زندگي خود را بر مدار طبيعت منطبق کنيم. زندگي کشاورزي گواه روشني است از اين تطبيق. ما با گردش ايام، تغيير وضع ميدهيم و ضمن کسب منافع، مضار طبيعت را از خود دفع ميکنيم. اما همين که دست سلطه بشر بر طبيعت دراز شد، به اين فکر افتاديم تا در برابر گردش ايام مقاومت کنيم و به جاي انطباق، نهفقط دنيا را بلکه طبيعت را دستکاري کنيم. ما قبلا وقتي باران ميآمد، تنها کاري که ميکرديم، اين بود که چتر برداريم و حتيالمقدور ميزان تر شدنمان را کم کنيم. اما علم و تکنولوژي بشر را وسوسه کردند تا مداخلهجويانه وارد طبيعت شود و مناسبات سرما و گرما را بر هم زند. خصوصا با هزينه هنگفت با سرما به جنگ گرما رفتيم و با گرما به جنگ سرما. آنقدر با بيمبالاتي سوختهاي فسيلي سوزانديم که زمين را به مخاطره انداختيم. پدران ما از طبيعت آموخته بودند که با سخت و سهل جهان کنار بيايند، اما دانشمندان دوره جديد به سرشان زد که دنيا را آنطور که ميخواهند تغيير دهند. هزينه تغيير را نيز البته از حساب طبيعت منظور کردند. آنها جهان را بيش از يک قرن تا آنجا که زورشان ميرسيد، تغيير دادند اما اولا جنگلها را نابود ساختند، ثانيا حيوانات را با خطر انقراض روبهرو کردند،لايه اوزون را سوراخ کردند و هوا را بيش از ظرفيت مجاز آلودند. اروپايي ها با استخراج بيرويه نفت، با از بين بردن جنگلها، با ايجاد دود و سم، با تجاوز به حريم حيوانات و با گسترش بيرويه آسفالت سعي کردند طبيعت را مسخر کنند و در تقدم و تاخر فصلها دست ببرند، اما بعد از صدوپنجاه سال تنها چيزي که به آن دست يافتند، گرمايش نگرانکننده زمين است. بحرانهاي محيط زيستي جدياند و بيشتر آنها دستدرازيهاي بشر باعث شده است. زمين در وضعيت بحراني قرار گرفته و اين بحران را دانشمندان به دست آوردهاند. نظام سرمايهداري دانشمندان را به استخدام خود درآورد تا درآمد طبيعت را بالا ببرند. بالا هم بردند، اما دست آخر جهاني ويران و شکننده روي دست بشر گذاشتهاند. از يک طرف بحران آب در کمين مردمان نشسته. علاوه بر آن گونههاي مختلف گياهي و جانوري در معرض خطرند. حتي بشريت در معرض خطر است. ضمن اينکه طبيعت قدرتمندتر از آن بود که زور آدميزاد به آن برسد.
هنوز هم زور آدميزاد به خشم طبيعت نميرسد. سهل است، زورش به قوانين ساده هم نميرسد. امروز دانشمندان بسياري بر اين باورند که کاش به همان مناسبات سنتي تداوم ميداديم و به جاي تغيير در تطبيق ميکوشيديم. امروزه دانشمندان زيادي را عقيده بر اين است که بهترين کار در روزهاي باراني استفاده از چتر است. ما زورمان به طبيعت نميرسد. از پس هزينههاي گزافش هم برنميآييم که بخواهيم حرف و اراده خود را به کرسي بنشانيم. بلکه کافي است از طبيعت درس بگيريم و اين توالي و تکرار غير ملالآور را در زندگي به کار بريم. طبيعت بهترين معلم ماست. پاييز و زمستان زمين را ميکشند. سرما گياهان را ميخشکاند و خاک را سرد و فسرده ميکند. اما چه باک که چون نوبت به بهار ميرسد، يحيي الارض بعد موتها. دوباره در تن خاک مرده جان ميآيد، چوب خشک شکوفه ميکند و درخت مرده زنده ميشود. اين مرگ و احيا آنقدر تکرار شده که حالا ميشود اميد بست، طبيعت از پس گندکاريهاي بشر مدرن برآيد و حيات به تن زمين محتضر برگردد. بهار نويدي است به دلهاي خسته ما که مرگ عنقريب جايش را به زندگي ميدهد. گيرم که ما زمين را از خود رنجاندهايم، روح حيات را که از او نگرفتهايم. بهار در راه است؛ هم اين بهار و هم آن بهار که ربيع الانامش ناميدهاند.
پرویز کرمی
مشاور معاون علمی و فناوری رئیس جمهور
Send to friends