سیر تحول شناخت و نقش زبان
ارتباط بین زبان و شناخت از جمله مباحث مهم زبانشناسی و دیگر شاخههای علوم شناختی است. سؤالات متعددی در زمینه ارتباط بین زبان و شناخت مطرح است. از جمله اینکه آیا برای یادگیری زبان به سطح خاصی از رشد شناختی نیاز است؟
مطالعاتی که در 40 سال اخیر درباره فرایند رشد و یادگیری زبان صورت گرفته است، نشان میدهند که پردازش زبان کارکردی شناختی است و درک ظرفیت زبانی کودکان به درک فرایندهای شناختی و یادگیری کودکان کمک میکند. نتایج این پژوهشها نشان میدهند که عملکرد زبانی بر فرایندهای شناختی تأثیر دارد.
برای مثال، هافمن و همکارانش از دوزبانههای چینی-انگلیسی خواستند ابتدا متنی را درباره گروهی از افراد بخوانند و سپس درباره آنها توضیح دهند. تحقیق آنها نشان داد که نحوه توصیف آزمودنیها با پیش-الگوهای شخصیتی آنها تطابق دارد دوزبانههایی که به زبان چینی فکر میکردند، از پیشالگوهای چینی و دوزبانههایی که به زبان انگلیسی فکر میکردند، از پیشالگوهای انگلیسی استفاده کردند. درواقع، زبان اصلی آنها بر کاربرد پیشالگوها، استنباطها و نیز بر یادآوری الگوهای شخصیتی توسط ایشان، تأثیر داشت.
بررسی رابطه زبان و شناخت تاریخی دیرینه دارد. در دهههای اخیر بررسی نقش زبان در شکلگیری شناخت به یکی از موضوعات مهم در مطالعات عصبشناختی و علوم شناختی تبدیل شده است تا جایی که حتی برخی از پژوهشگران براین باورند که مطالعه سیر تحول شناخت در انسان بدون در نظر گرفتن نقش زبان ناممکن است.
زبانشناسی شناختی یکی از حوزههایی است که رابطه زبان و شناخت را بررسی میکند. زبانشناسی شناختی به بررسی دستگاههای مفهومی، شناخت و ساخت معنا و نیز به تبیین ساختارهای مفهومی و فرایندهای ذهنی مرتبط با دانش زبانی میپردازد. این حوزه مطالعاتی بر پایه دو اصل یا تعهد بنیادی بنا شده است: تعهد تعمیمی و تعهد شناختی.
از مهمترین مباحث مطرح شده در معناشناسی شناختی این است که ساختارهای مفهومی ما بدنمندند. براین اساس، مفاهیمی که ما به آنها دسترسی داریم، متأثر از تجارب بدنمندی ماست.
در رویکرد زبانشناسی شناختی، مقولههای واژگانی از جمله اسم، صفت و قید تنها مقولات دستوری نیستند، بلکه این مقولات واژگانی ابزارهایی مفهومیاند. همچنین واژگان، نحو و صرف پیوستاری از بخشهای نمادین مفهومی زبان را تشکیل میدهند که ما آنها را به صورت قراردادی، اجزای مجزا در نظر میگیریم.
در رویکرد شناختی نسبت به دستور زبان و ساختارهای دستوری، نظام زبان یا سطوح بازنمایی زبان مستقل از معنا نیستند، بلکه همه ساختارهای دستوری ذاتاً مفهومیاند و کارکرد آنها در ساختاربندی محتوای مفهومی جملهها دخالت دارند. در این رویکرد، هیچ مقوله دستوری مستقل از شناخت و معنا وجود ندارد.
* عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم شناختی
Send to friends