که بد به خاطر اميدوار ما نرسد
مهمترين رکن پيشرفت و توسعه «اميدواري» است. چيزي که باعث ميشود دانشجوها درس بخوانند، دانشمندان پژوهش کنند، کارگران کار کنند، مهندسان طرح و نقشه بکشند و معلمها درس بدهند اميد به آينده بهتر و روشنتر است. هيچ ديوي پليدتر از ياس و سرخوردگي نيست و هيچ نيرويي به اندازه افسردگي آدمها را سر جايشان ميخکوب نميکند. اصلا کار اصلي ابليس روسياه پراکندن تخم ياس و افسردگي بهخصوص در بين جوانان و تحصيلکردگان است. براي انجام هرکاري احتياج به اميد داريم، اما بعضي کارها را شايد با افسردگي هم بشود انجام داد. امروز کارگران و کارمندان زيادي دچار افسردگياند. بهخصوص در جوامع صنعتي عموم مردم بيحال و بيحوصله و ناراحتند. در ظاهر سر کار ميروند، کارگري ميکنند، پشت ميز، عين ماشين امضا، کاغذهاي زير دستشان را امضا ميکنند. اصلا در جامعه صنعتي، نيروي انساني خود تبديل به قسمتي از ماشين صنعت ميشود. «عصر جديد» چارلي چاپلين همين را ميخواست بگويد که کارگر جديد از خود بيگانه شده و به ماشين پيچسفتکن بدل شده است.
پيچسفتکن اميدي به آينده ندارد. حتي نميداند چه پيچي را براي چه کاري سفت ميکند. او فقط کار ميکند تا به زندگياش ادامه دهد. آدميزاد ميتواند همنشين نااميدي باشد همچنانکه کارمندان و کارگران بسياري هستند. تنها نيرويي که باعث ميشود آنها سر يک ساعتي از خواب بيدار شوند، هشت ساعت، بلکه بيشتر کار کنند و بعد بخوابند و بنوشند و در پيله فراموشي فرو بروند، همين کار کردن است. همين امضا کردن و پيچ بستن خود تبديل ميشود به مهمترين انگيزه زندگي. براي همين است که مهمترين بحران جوامع ماشيني بازنشستگي است. کسي که سي سال پيچ سفت کند، درکي از دنياي بدون پيچ و مهره ندارد. کارمندي که سي سال با پرونده و مهر و ميز و امضا سر و کار داشته، دنيا را بدون لوازم اداري تاب نميآورد. با اينهمه دنياي جديد را همين کارگران و کارمندان مايوس و الينه سرپا نگه داشتهاند. چرخ صنعت با نيروي همينهاست که ميچرخد. لازم نيست اسب عصاري از غايت کارش مطلع شود. حتي ديدش را محدود ميکنند تا از موقعيت خود و کارش با خبر نشود. وقوف بر خود نيروي بازدارندهاي دارد که اقتصاد و صنعت را راکد ميکند.. دنياي سرمايهداري به انرژيهاي زيادي از جمله نفت و گاز و اورانيوم نياز دارد، اما مقدم بر همه اينها نيازمند غفلتي است که وجود نيروي انساني را دربرگرفته. با اينهمه از سطح کارگران و کارمندان که فراتر ميرويم، حتي کار همين دنياي سرمايهداري بي اميد راه نميافتد. دانشمندان، فيلسوفان، معلمان، محققان و حتي متعلمان بياميد کاري از پيش نميبرند. نيروي کار شايد بتواند سر به زير بيندازد و نپرسيده و نشناخته و ندانسته کار کند، اما بياميد نميتوان پادزهر بيماريها را ساخت، ناشناخته را شناخت، براي بحرانها راهحل پيدا کرد، موانع را از سر راه برداشت و مشکلات را حل و فصل کرد... پژوهشگاهها حتما به بودجه کافي نياز دارند، اما مقدم بر بودجه به اميد نياز دارند.
اگر دشمنان ما بخواهند جلوي رشد و توسعه کشور را بگيرند، زير دانشگاهها و پژوهشکدهها و محافل علمي بمب نميگذارند. بمب جلوي تحقيقات را نميگيرد. دشمنان با رسوخ در مجراهاي اطلاعاتي کاري از پيش نميبرند. زحمت ما را زياد ميکنند، اما مانع جدي بر سر راه رشد و توسعه نيستند. ترورهاي وحشيانه دانشمندان هستهاي، کام همه ما را تلخ کرد و جوانان فاضل و با ايماني را از ما گرفت، اما خللي در برنامه هستهاي کشور پيش نيامد. چيزي که ممکن است ايجاد خلل کند و کار را به بنبست بکشاند، يأس و نااميدي است. اتفاقا نيروهاي امنيتي بايد مراقب بمبهاي نااميدي باشند که بدخواهان اين سرزمين زير دانشگاهها و محافل علمي و تحقيقاتي گذاشتهاند. حيات آدمي به قلب است. قلب است که خون را در شريان بدن به گردش درميآورد. قلب که بتپد، باقي دستگاههاي بدن هم کار ميکنند. حتي مغز هم به برکت قلب است که فعاليت ميکند. قلب يک جامعه ادارات و کارخانهها نيستند. ما به نفت محتاجيم. بودجه کشور از قبل فروش نفت تامين ميشود، اما اشتباه است اگر فکر کنيم چاههاي نفت قلب جامعهاند. قلب جامعه همين جوانهايي هستند که قرار است فردا را بسازند. جامعه به جوانهايش زنده است. جوانهايي که خمود و خموش و بيحال و بيرمق و افسرده باشند، جامعه نيز خمود و خموش و بيحال و بيرمق خواهد بود. گويي مرده است اگرچه نفس بکشد.
اگر جوانان اميدي به به فرداي بهتر و روشنتر نداشته باشند، اگر کسي يا کساني به آنها القا کنند که تلاششان ثمر ندارد و به جايي نميرسد، آنوقت از دل دانشگاه و پژوهشگاه چيز باارزشي بيرون نميآيد. آنوقت است که دانشگاهها و پژوهشگاهها هم به ادارههايي بزرگ و فشل بدل ميشوند. در اداره اگر ماشين امضا داريم، آنوقت در دانشگاه ماشين نمره و تحقيق و تدريس خواهيم داشت. ماشينهايي دستوپاگير و بهدردنخور که عين غدههاي سرطاني به جان جامعه ميافتند. روي همين حساب است که تاکيد رهبر فرزانه انقلاب را بر شادابي و نشاط علمي در دانشگاهها بايد جديتر پي بگيريم. مراکز علمي احتياج به حراستهاي هوشمندانهاي دارند که ويروسهاي يأس و افسردگي را شناسايي کنند و جلوي ورودشان را بگيرند. نااميدي براي همه بد است، حتي براي هفتاد سالهها هم بد است و بايد با آن مقابله شود، اما براي نيروي علمي و فناوري که مايه آبرو، اقتدار و پيشرفت کشور هستند بدتر و خطرناکتر است. استادان مايوس، کشور را مايوس ميکنند. دانشمندان سرخورده، همه را سرخورده ميکنند... اگر ميخواهيد کشوري شاداب و پيشرفته و سالم داشته باشيد، قبل از هرکاري دانههاي اميد را در دل کودکان و نوجوانان بکاريد. باقياش را بسپاريد به عنايتي که خداوند به اميدواري بندگانش دارد و به برکتي که به کار و بار اميدواران ميدهد.
پرویز کرمی*
دبیر ستاد توسعه فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانش بنیان معاونت علمی وفناوری رئیس جمهوری
Send to friends